کتاب اشتی با تاریخ

۱۷۵,۰۰۰ تومان

1 در انبار

توضیحات

همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک دل های پاک مردم بابل را متوجه من
کرد… زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم
سپاه بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدس اش قلب مرا تکان داد…
من برای صلح کوشیدم. نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود. کاری که در خور شأن آنان نبود.
من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد. و فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جای خود بازگرداندم.
همه ی مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه های خود برگرداندم، خانه های ویران آنان را آباد کردم.
همچنین پیکره ی خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد که دل ها شادر گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند، بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیایند، بشود که آنان به خدای من، مردوک بگویند:
«کورش شاه، پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه » بی گمان در آرزوهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه ی مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم وصلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

امتیاز دهید