کتاب «باراباس» نوشتهی پرلاگر کویست، رمانی کوتاه است که داستان زندگی فردی به نام باراباس را روایت میکند؛ همان کسی که طبق روایت انجیل، بهجای عیسی مسیح از مرگ نجات پیدا کرد. نویسنده با انتخاب این شخصیت، پرسشهایی دربارهی ایمان، شک، رهایی و معنای وجود انسان را پی میگیرد. کتاب از لحظهای آغاز میشود که باراباس از زندان آزاد میشود درحالیکه عیسی به صلیب کشیده میشود و از آن پس زندگی او درگیر یک نوع جستوجوی درونی میشود.
باراباس، که گذشتهای خشن و مجرمانه دارد، نمیتواند از آنچه دیده و تجربه کرده عبور کند. او شاهد اعدام عیسی است اما نمیتواند ایمان مسیحیان را بپذیرد. شک و ناتوانی در باور به چیزی که نمیفهمد، در سراسر کتاب با او همراه است. در طول داستان، او با افراد گوناگونی مواجه میشود که هرکدام باورهایی دارند، اما باراباس همچنان درگیر نوعی بیاعتقادی عمیق باقی میماند. با گذشت زمان، باراباس وارد دنیای مسیحیان اولیه میشود، اما همچنان احساس میکند به جایی تعلق ندارد. او نه میتواند از گذشتهاش جدا شود، نه میتواند به آیندهای روشن باوری پیدا کند. گاه تلاش میکند خود را با ایمان دیگران هماهنگ کند، اما همواره در میان تضاد درونی و بیپاسخی هستی سرگردان است. شک او پایدار است و هیچ تجربهای، حتی درد یا همراهی با دیگران، نمیتواند جایگزین آن شود.
در پایان، باراباس در شرایطی قرار میگیرد که دوباره با مسئلهی قربانیشدن و معنای رهایی روبهرو میشود. کتاب در فضای تاریک، خالی از قطعیت و درعینحال انسانی روایت میشود؛ بدون آنکه پاسخی نهایی به خواننده ارائه دهد. رمان با زبانی ساده اما محتوایی سنگین، تصویری از انسانی ارائه میدهد که در تلاش است معنای نجات و جایگاه خود را در جهانی بیثبات درک کند