استخوانبندی این داستان بر واقعیات تاریخی استوار است و طی آن رفتار و کردار انسانهایی توصیف میشود که روزی زنده بودند و با کشتی “باتاویا” سفر میکردند. این کشتی، تسل بزرگترین و غربیترین جزیره از مجمعالجزایر فریسی، در دوکیلومتری خاک اصلی هلند را به مقصد باتاویا ترک کرد که طی این مسیر نه ماه به طول انجامید، اما تفاقات ناگواری برای سرنشینان آن رخ داد و اگر کشتی “زاندمن” درست در همان روزی که ووتر لوس به ویبههایس و سایر سربازان اجیر حمله کرد به ساحل جزیرهی بلند نمیرسید، بازماندهای باقی نمیماند تا شرح یکی از فاجعهبارترین و بدعاقبتترین حوادث تاریخ سفر دریایی را بازگو کند. “لوکرتسیا فان درمیلن”، زنی زیبا و باوقار، یکی از سرنشینان کشتی بود که به منظور پیوستن به همسرش در باتاویا در این سفر پرماجرا حضور داشت. دریانوردان پیر و کهنهکار معتقد بودند که وجود زنی زیبا در کشتی، بدیمن است و مصیبت به بار میآورد و روح شیطان را در وجود مردان زنده میکند