“مگره و مرد خانه به دوش” یکی از رمانهای متأخر مجموعهی محبوب بازرس مگره، نوشتهی ژرژ سیمنون است؛ روایتی غمانگیز و درعینحال متقاعدکننده از جنایت و ماهیت انسان، از نگاه کارآگاهی پاریسی که از جهان خسته است. این رمان، با ایجاز خاص و بینش روانشناختی همیشگی سیمنون، خواننده را به گوشههای تاریک جامعه میبرد؛ جایی که زندگیها دور از چشم عموم، در خاموشی جریان دارند. در این اثر، مگره نهفقط بهعنوان کارآگاه، بلکه بهمثابه ناظری عمیقا همدل با رنجهای انسانی، پروندهای را پی میگیرد که به همان اندازه که دربارهی جنایت است، در باب شفقت نیز هست.
رمان با کشف مردی که بهشدت مورد ضربوشتم قرار گرفته در نقطهای آرام از پاریس آغاز میشود. برای ناظر معمولی، قربانی صرفا یک ولگرد دیگر است – یکی از چهرههای گمنام شهر. اما با پیشرفت تحقیق، مگره درمییابد که این مرد، پزشک مشهوری بوده که سالها پیش، زندگی مرفه خود را رها کرده و در میان بیخانمانهای شهر زیسته است. آنچه در پی میآید، کمتر یک روایت جنایی کلاسیک و بیشتر گشایش آرام انگیزهها، هویتها و انتخابهایی است که افراد را از متن جامعه به حاشیه میرانند. مگره، در گذر از بارها، ساحل رودخانهها و پانسیونهای ارزانقیمت، با مجموعهای از شخصیتهای حاشیهنشین روبهرو میشود – هرکدام با رازها، پشیمانیها و شرافت خاموش خود. در این مسیر، او بیشتر گوش میدهد تا متهم کند؛ و تلاش میکند دریابد چه چیزی این مرد فرهیخته را به چنین زندگیای کشانده – و چه کسی خواسته او را از میان بردارد.
در بطن “مگره و مرد خانه به دوش”، شیفتگی همیشگی سیمنون به تناقضهای رفتار انسانی موج میزند. این رمان، به مسألهی تبعید – چه اجتماعی، چه خودخواسته – میپردازد؛ و نیز به ناپیدایی فقرا و ابهام اخلاقی عدالت. تبدیل قربانی از فردی صاحبمقام به یک بیخانمان، مگره را وادار میکند که بار دیگر به مفاهیم طبقه، شکست و رستگاری بیندیشد. سیمنون همچنین از این پرونده بهعنوان بستری برای تأمل درونی بر خود مگره بهره میگیرد؛ او اکنون مسنتر، خاموشتر و بیشتر مشتاق فهم انسانهاست تا حل معماها. این ژرفای روانشناختی، رمان را آکنده از لطافتی مالیخولیایی میکند؛ جایی که همدلی، به نیرومندترین ابزار تحقیقی مگره بدل میشود.
“مگره و مرد خانه به دوش” اثری آرام اما تأثیرگذار در مجموعهی افسانهای سیمنون است – نه دربارهی هیجان تعقیب و گریز، که دربارهی سنگینی زندگیهایی که در سایه زیستهاند. سیمنون با نثر موجز و بیاحساسنمای خود، و با حساسیتی ژرف نسبت به وضعیت انسانی، معمایی خلق میکند که نه با شوک و تعلیق، بلکه از راه درک در خاطر میماند. این داستان، از تراژدیهای ساکت پنهان در لایههای زیرین زندگی روزمره میگوید؛ و از کارآگاهی که بیش از دیگران میبیند و کمتر از دیگران قضاوت میکند